پورتال جامع علوم انسانی ؛خدمات آموزشی و مطالعات فرهنگی
وبسایت آموزشی؛ فرهنگی ؛ پژوهشی و خبری - داود غفاری - علم باید درباره زندگی سخن بگوید اگر میخواهید آن را تغییر دهید.رولان بارت

موفقیت در همین نزدیکی است

اصل اول: تغییر در واژگان:
بجای اینكه بگویی من شكست خوردم ، اگر بگویی من تجربه ی مهم و ارزشمندی دارم ، این كلام بتو روحیه می دهد. منتظر تشویق و روحیه دادن دیگران نباش. خودت دم دست ترین كسی هستی كه دور و بر خودت پیدا می شی. از خودت استفاده كن. نگو ‹من مشكل دارم›. بگو ‹به پای یك پله رسیدم.› (بجای سشوار بگوییم: دمش گرم فقط برای اینكه مسایل را خیلی جدی نگیرید!)

اصل دوم: نگاه كنجكاوانه:
به مسأله از بالاتر از افقهای كوچك بنگرید. بچه ای بادكنكش تركید. زار میزد كه وای دنیای من به پایان رسید و خوشیهایم تمام شد. هرچه بهش میگفتم بیا این پول برو یكی دیگه قشنگترش رو بخر میگفت: ‹ نه، اون بادكنك خودم بود. با گریه میگفت: آخه چرا تركید..هــــه..ه...ه...چرا تركی ی ی ی د....› دیدم دایره ی نگاهش كوچك است. همان لحظه به خودم نگاه كردم و گفتم : ‹ نكنه مسایل من به دید دیگری تا این حد كوچك و قابل حل است؟ نكنه افق نگاهم را بتوانم گسترش بیشتری بدهم. نكنه انسانهای بزرگ دائما در حال گسترش نگاهشان هستند؟

اصل سوم: اعتماد بنفس:
یعنی بدانیم كه در لابلای مردم، ما هم كسی هستیم برای خودمان. لزومی ندارد هر كاری كه دیگران می كنند ما تبعیت كنیم یا اگر كاری را كردیم هی با دید حقیرانه نگاهش كنیم و بگوییم كه : ‹ ببین ملت چی میسازن، ما چی ساختیم!› و خودمون رو تحقیر كنیم. بدانیم كه خدا نگاهی ویژه بما دارد

اصل چهارم: من یك وكیل مدافع خوب دارم كه اسمش خداست.
البته بعضیها بهش میگن طبیعت. اما برای من اسمها خیلی جدا كننده نیستند. بزرگترین فرق تو با دیگری اینست كه تو خدا را بگونه ای دیگر باور كرده ای. باور كن گزندی از او بسوی تو نمی رسد زیرا او پروردگاری عقده ای نیست. همه می دانند كه مهربان است. خدا ترا در مقابل هر گزندی محافظت می كند. انسانهایی لذت میبرند كه بتوانند بگونه ای دیگر اعتماد كنند

اصل پنجم: احساس شخصیت
وقتی جواب سوالی را میگیری و مساله ای را حل كنی احساس شخصیت در خود تقویت كرده ای. برای حل مسایل هرگز نگو: ‹چرا این مساله پیش آمد؟›. بجای این سوال عادت كن كه بگویی:‌ ‹چگونه این مساله را حل كنم؟› تنها در اینصورت است كه ضمیر ناخودآگاهت در كائنات برای حل سوال تو راههای متفاوتی را بنزد تو می آورد آنهم از انواع بهترین راههای موجود برای شرایط خاص تو. اما اگر سوال اولی را بپرسی كه «چرا این مساله برایم پیش آمد؟»، ضمیرناخودآگاهت میگردد اما چون به جوابی نمیرسد و نقصی در كارهایت نمی یابد بالاخره پاسخ مزخرفی برایت می آورد كه : ‹ خر تو از كره گی دُم نداشت بدبخت! ›. و خدا نكند چنین مزخرفاتی را باور كنی


اصل ششم : سوالات طلائی:
سوال۱:این رخداد چه پیام مثبتی برای من دارد؟
مثلا جنازه ی عزیزی وسط اتاقه. تو نباید احساس بدبختی كنی. بگو این رخداد چه پیام مثبتی برای من دارد؟ جواب این سوال یكبار برای خودم این بود: این مرگ بمن ثابت می كند كه من زنده هستم. پویا هستم و هنوز امید دارم كه به آرزوهای اصلی ام برسم. چون هنوز قلب من بسیار گرم است و در حال تپش.

سوال۲:چه نكته ی خوب و مثبتی در آنچه دارم هست؟
خواهرزاده ی من 5 سالش بود. جالب اینه كه بچه ها این نكات را می دانند و اجرا می كنند ولی در بزرگسالی از یاد می برند. او ماشین زرد كوچولویی داشت كه از آن خوشش نمی آمد و همیشه پرتش میكرد. یه روز بچه ای از اقوام بهمراه خانواده میهمان خواهرم بود و من هم آنجا بودم. اون بچه از همان ماشین زرد رنگ خواهرزاده ام داشت. نتیجه را خوب میدانید. خواهرزاده ام فورا رفت و از توی سطل آشغال ماشینشو آورد و شست و خشك كرد و بلند به همه ی مهمانها و من جمله اون بچه گفت: «من بهترشو دارم!» باور نمی كنید ولی این ماشین عزیزترین ماشین زندگی او شده. الان چند وقته كه در ایام تب، فقط با اون ماشین بازی میكنه و واقعا لذت میبره. این ناشی از احساس شخصیتیست كه در پس این ماجرا به او دست داده. نمی گویم كه چیزهای اطرافمان را نگه داریم و هیچ چیز را از منزل بیرون نبریم وم با چیزهای بهتر معاوضه نكنیم. نمی توانیم همه چیز را در منزلی شلوغ دوست داشته باشیم. منظور این كلام اینست كه : بعضی چیزها را داریم كه دور جهان دنبالش می گردیم.

سالها دل طلب جام جم از ما می كرد........آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می كرد.

از وجود چیزهایی كه بدنبالشان میگردیم اطلاع پیدا كنیم. حتما بعضی مواقع دیدید كه نمكدان جلوی چشمتان است، ولی دارید داد میزنید كه « مامان نمكدون كجاس؟»
اتفاقا بعضی مواقع باید بخشید . مثلا دكتر وین دایر می گوید: « در كمد لباس تو لباسهایی هست كه سالهاست نپوشیده ای و عملا متعلق به تو نیست! آنها موانع رسیدن انعام جدیدی از جانب طبیعت به كمد لباس تو هستند. این لباسها را به نیاز مندان بدهید تا خدا به شما لباسهای زیباتر عطا كند. كمد لباس خود را از چیزهایی كه متعلق به خودت است پر كن.»

سوال۳:بگو:
با یك سوال می توانم بفهمم كه فورا باید چه كنم تا این مساله كه حل میشود هیچ، به بهترین نحو حل شود. پس از خود میپرسم: ‹ من فورا چه باید بكنم كه این مساله آنطور كه دلم میخواهد حل شود؟›

سوال۴:چه اقداماتی در ضمن حل این مساله باید انجام دهم تا ضمن حل این مساله از عملیات حل لذت هم ببرم؟
وقتی چیزی را از خدای خود می خواهی، اینگونه باور كن كه خدا آنرا بتو داد. توی پاشنه ی در است. باید تا پاشنه ی در بروی و آنرا بیاوری. اگر بروی به آن میرسی، در صورتی كه كاهلی كنی آن هدیه را نخواهی یافت. (امام جعفر صادق)
دكتر آزمندیان/حامد  

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد